امام علی(ع) فرمودند: آگاه باشيد كه دانش آينده،
اخبار گذشته
و درمان دردهايتان
و نظم ميان شما،
چشم تو
کاش میدیدم چیست
آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری است
آه وقتی که تو لبخند نگاهت را
میتابانی
بال مژگان بلندت را
میخوابانی
آه وقتی که توچشمانت
آن جام لبالب از جاندارو را
سوی این تشنه جان سوخته میگردانی
موج موسیقی عشق
از دلم میگذرد
روح گلرنگ شراب
در تنم میگردد
دست ویرانگر شوق
پرپرم میکند ای غنچه رنگین، پرپر
من در آن لحظه که چشم تو به من مینگرد
برگ خشکیده ایمان را
در پنجه باد
رقص شیطان خواهش را
در آتش سبز
نور پنهانی بخشش را
در چشمه مهر
اهتزاز ابدیت را میبینم
بیش از این سوی نگاهت نتوانم نگریست
اهتزاز ابدیت را یارای تماشایم نیست
کاش میگفتی چیست
آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری است
حضرت آدم وقتی داشت از بهشت بیرون میرفت؛خدا گفت:
نازنینم آدم، باتو رازی دارم ؛
اندکی پیش تر آی ...
آدم آرام و نجیب آمد پیش ؛
زیر چشمی به خدا می نگریست ؛
محو لبخند غم آلود خدا ،
دلش انگار گریست ..!
گفت : نازنینم آدم ؛
(قطره ای اشک ز چشمان خداوند چکید ...)
یاد من باش که بس تنهایم ؛
بغض آدم ترکید ؛
گونه هایش لرزید ؛
به خدا گفت :
من به اندازه ی گلهای بهشت ؛
من به اندازه ی عرش ؛
نه...نه...
به اندازه ی تنهاییت ای هستی من ؛
دوستت دارم ..!
آدم کوله اش را برداشت ؛
خسته و سخت قدم بر میداشت ؛
راهی ظلمت پرشور زمین ؛
زیر لبهای خدا باز شنید ؛
نازنینم آدم ؛
نه به اندازه ی تنهایی من ؛
ن به اندازه ی گلهای بهشت ؛
ک ب اندازه یک دانه ی گندم ؛
تو فقط یادم باش !
تو فقط ...