دِلـــَــم میـــگِـهــ

امام صادق (ع) : دل به نوشته مکتوب اعتمادمیکند وآرام میگیرد. اصول کافی جلد یک صفحه52



امام علی(ع) فرمودند: آگاه باشيد كه دانش آينده،
اخبار گذشته
و درمان دردهايتان
و نظم ميان شما،

در قرآن است

نهج البلاغه ص223 ، خطبه 158

دِلـــَــم میـــگِـهــ

امام صادق (ع) : دل به نوشته مکتوب اعتمادمیکند وآرام میگیرد. اصول کافی جلد یک صفحه52

دِلـــَــم میـــگِـهــ
آخرين نظرات
  • ۱۰ شهریور ۹۵، ۲۳:۲۹ - وخدایی که دراین نزدیکیست ..!
    خداروشکر :)

۲۳ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است


۷ نظر موافقين ۲ مخالفين ۰ ۲۶ مرداد ۹۴ ، ۲۱:۳۷

۳ نظر موافقين ۱ مخالفين ۰ ۲۳ مرداد ۹۴ ، ۲۲:۴۵


راستی اگر ازدواج تنها راه رسیدن به احساس خوشبختی است پس چرا اینهمه متاهل اینقدر افسرده اند ؟
پاسخ: تا انسان در مرحله ی مجردی است گمان می کند تنها چیزی که کم دارد داشتن یک همسر مهربان و با محبت است که حاضر و آماده به او محبتش را نثار کند تا حال احساسی اش را خوب کند و به او احساس سرزندگی و نشاط دهد اما بعد از ازدواج توهماتی که برای خودش ساخته فرو میریزد البته ابدا قصد سیاه نمایی از ازدواج و امر تاهل را ندارم بلکه قصدم واقع بینی است و نه رویابافی و تخیل وقتی ما چیزی را بیش از حدی که هست بزرگ می کنیم طمع و ولع ما برای دستیابی به آن بیشتر می شود دقیقا کاری که شیطان با ما می کند و زین للذین کفروا حیات الدنیا زینت داده می شود دنیا و چیزهای دنیا توسط شیطان برای انسان آنقدر آب و تاب اضافی به آن می دهد که دهان آدم را آب بیندازد و سپس مرحله ی دوم نقشه ی خود را عملی می کند و آن این است که شما را به خاطر نداشتن آن نسبت به درگاه الهی سرکش و ناسپاس کند و تاب و تحمل آدم را در باره ی نبود آن به لب برساند و سپس انسان لب به ناشکری و ناسپاسی باز می کند پس از یک طرف چیزی را که نداریم برای ما جلوه میدهد و بزرگ می کند و از طرفی دیگر و همزمان نداشتن ما را به ما مدام یادآور می شود آنگونه که اصلا داشته های خود را نبینیم داشته هایی را که شاید یک فرد متاهل علی رغم وضعیت تاهل حسرت آنها را می خورد مثل شاید سایه پدر و مادری مهربان و یا سلامتی و ...
و اما یک فرد متاهل وقتی با این رویابافی ها وارد زندگی مشترک می شود چنان در ذوقش می خورد که بیا و ببین گویی که تمام کاخ آرزوهایش درهم می شکند و فرو میریزد او گمان می کند که انتخاب او اشتباه بوده در حالی که نمیداند به دلیل اطلاعات نادرست ذهن او مسموم و بیمار شده توقعات عاطفی معقول و نامعقول عاطفی بهمش میریزد و بزودی احساس شکست عاطفی می کند و افرادی که عجول تر و ناشکیب ترند راه میانبر و گناه آلود ارتباطات با فرد ثالث را پیش رو میگرند تا نیازهای به اصطلاح رفع نشده ی خود را که حق خود میداند ،برطرف نمایند اما غافل از اینکه وقتی خوب به فرد ثالث هم نزدیک می شوند و حتی در بسیاری موارد زندگی هایشان را به امید تازه ی رسیدن به معشوق جدید برهم میزند و حتی به ازدواج با او هم منجر می شود ،تازه متوجه می شوند که دوباره وارد مسیر قبل شدند و سرخورده تر از آن همه تلاشهای بیهوده برای دستیابی به فرد ثالث می شوند که البته در مورد آقایان و خانمها هر دو صادق است و این است نتیجه ی انتخاب راهی که به نظر راحت الوصول تر و زودتر به مقصد یعنی رفع نیازهای عاطفی است و این می شود دیدن رابطه های غیر شرعی و بدون مجوزی که در شبکه های اجنماعی به وقوع می پیوند انسانهایی که حاضر ند از روی تنبلی و شتابزدگی برای رسیدن به خواسته های روحی و روانی و رفع نیازهای عاطفی خود حتی احکام الهی را هم دور بزنند و چه ساده اندیشند که این تخلف از وعده ی الهی ست و کارشان ابتر است و به ضرر و زیان بیشتر عاطفی و احساسی و مادی و معنوی می انجامد و طبق فرمایش امام حسین علیه السلام :کسی که بخواهد از راه خلافی به چیزی برسد از آنچه می ترسد نصیبش می شود و هرگز به آنچه مراد دلش است دست نمی یابد اما راه علاج برای خانواده های متاهل چیست؟ اولا توهمات و رویا بافی های خود را از مقوله ی همسر اصلاح نمایند هر کس مسئول شادمانی خویش است این یک حرف غیر انسانی نیست بلکه یک و.اقعیت است و نیابد نسبت به آن نگاه متعصبانه و عجولانه داشت از آن رو که وقتی کسی هنوز مهارت شاد کردن خود را نمیداند و نیاموخته است چطور می تواند موجبات شادی دیگری را فراهم کند ؟ و اینکه چطور یک فرد می تواند به شادی درونی برسد فقط و فقط در ارتباط گذاشتن با حق تعالی ممکن و امکان پذیر است و سپس این فرد که در اثر یک رابطه ی الهی و معنوی با خداوند از شادی و آرامش درونی بهره مند شده است می تواند لبریز شود و دیگری را نیز از این احساس لبریز کند بجای توقعات بی حدی که ما بنشینیم و منتظر باشیم طرف مقابلمان ما را شاد و آرام کند و اگر نکرد از او کینه و ناراحتی به دل بگیریم و درصدد تلافی برآییم و اسم این را عشق بگذاریم در حالی که عشق فنا در معشوق و خواسته های معشوق و خود را ندیدن است و چطور انسانی که خود غرق نیازهای عاطفی برآورده نشده است می تواند نیازهای دیگری را بدون توقع و انتظار، جبران نماید و ، (که صد البته اصالتش با این حالت است برآورده سازد) و این است که این توقعات بیجا منجر به بروز بسیاری از اختلافات در کانون خانواده و بروز اینهمه طلاق در جامعه ی اسلامی می گردد که آدمها در آن توقع دارند راحت الوصول و سریع به چیزی دست یابند غافل از آنکه راه رسیدن به این آسایش و نشاط روحی فقط از درون خود آنها و جهاد اکبر با نفس و برقراری ارتباطی عمیق با حق تعالی ،ممکن و امکان پذیرست تا بتواند هم برای خود هم برای همسر و اطرافیان خود مایه ی نشاط و آرامش روحی شوند پس چه فرد متاهل و چه مجرد تنها با تکیه بر خداوند و برقراری رابطه ی صحیح با اوست که خواهند توانست به رفع نیازهای اساسی خود و دیگران بپردازند ان شالله..

۳ نظر موافقين ۱ مخالفين ۰ ۲۱ مرداد ۹۴ ، ۱۰:۰۱

مطابق سندی از تاریخ تحلیلی صدراسلام
علی اکبر حسنی صفحه ی 54 و 55

به گفته برخی از مورخان، اعراب پیرو دین حنیف بودند که آن را از اسماعیل گرفته بودند
علل بت پرستی در جزیره العرب به نقل از کلبی :همراه بردن سنگی از اطراف کعبه و طواف آن

روانشناسی قرآنی :

حکایت بشریت حکایت همان عده ایست که در طول تاریخ برای ادای احترام به محضر حق تعالی به مسجد الحرام مشرف شدند همان هایی که از فرط عشق ،قسمتی از سنگهای کعبه را با خود به یادگار بردند تا فراق و دوری از آن را تاب بیاورند و هرز چند گاهی بیاد آن طوافهای شیرین برگرد آن چرخ می زدند و طواف خود را بر گرد آن خانه ی عظمی یادآوری می کردند اما با گذشت زمان فلسفه و هدف از انجام اینکار از یادها رفت و آنچه باقی ماند سنگی تهی از محتوی بود که خود شالوده و اساس اهمیت و پرستش قرارگرفت و پرستیدنی شد و این منوال بت پرستی بر بشری که حتی لحظه ای به خود فرصت تفکر و تدبر در فلسفه ی این امر را نمیداد ،سایه افکن شد .
  و اما حکایت امروز تکرار همان مکررات است اما با فرم و شکلی دیگر و متفاوت، بشری که از یاد برده است که فلسفه ی اینهمه دویدنها و شب و روز کردنها و به دنبال اهداف مالی از پول و خانه و تجملات گرفته تا مدارک تحصیلی و انواع دیگر و اقسام متنوع از چیزهایی که شب و روزش را پر کرده است بی آنکه اندک فرصتی هم برای تفکر بیابد که هدف و فلسفه ی این دویدنها چیست و چه بود ؟ همچنان در چرخه ای که بر دور خود می گردد بی مباها و پیوسته در حال گردش است و خسته از اینهمه دویدنها در انتهای شب در جایی کز می کند و بر اینهمه بدبختی می نالد و ناله و مویه سر میدهد و عالم و آدم را مقصر تمام ناکامیهایش می شمرد و آنچنان در پی آنها می دود که تو چو گویی گمشده ی اصلیش از روز نخست بدست آوردن تجملات و مادیات و مدرک تحصیلی ،خانه و ماشین و چه چه بوده است و اینها را چنان بتی برای خود ساخته است که حاضر به قربانی خویش است پای این بتهای پوشالی و توهمات خیالی که به گمان اینکه با دستیابی به آنها گمشده اش را خواهد یافت چنان در پی آنها میدود که شب و روزش را گم کرده است
درحالی که ای عزیز فراموش کرده ای فلسفه ی آمدنت را ،از آنجا که از جنس نسیی و فراموشکاری و ناندیشیده ای که دین آمد تا تذکره و یادآوری تو باشد بر آن فلسفه ی حیات که از روز ازل و نخست آمده بودی برای چه ؟
آنگاه بت پرستان را محکوم به جاهلیت می کنیم و جاهل می پنداریم و دچار جهل مرکب ،خود نمیدانیم که گرفتار همان جهلیم و بر همان منوال روزگار میگذرانیم چرا که فلسفه ی همه ی این دویدنها رسیدن به آرامش بود و گمشده ما رسیدن به آرامش و نه آن چیزهای مادی و حال آنکه اساسا در چنین زندگی روی آرامشی نخواهیم دید و آرامش را تنها با یاد خدا می توان کسب کرد وچه زیبا فرمود فمن عرف نفسه فقد عرفه ربه و خود بدست خود با فراموشی فلسفه و هدف و گمشده ی اصلی مان که آرامش است و نه این مادیات که همچون پیله بر دور خود تنیده ایم که بیشتر مسبب سلب آرامش است چه جفاها که بر خود نکرده ایم که در پاسخ به این نیاز اساسی فراموش شده یعنی وجود آرامش ،دین آمد و فرمود الا بذکر الله تطمئن القلوب که هم بیانگر گمشده است و هم راه رسیدن بدان و هم عرفه نفسه است و هم عرفه ربه و هم صورت مساله است هم راه حل و هم گویای درد است و هم درمان...

۱ نظر موافقين ۱ مخالفين ۰ ۲۱ مرداد ۹۴ ، ۰۹:۵۴


تمام دلخوشی دنیای من به این است
که ندانی و دوستت بدارم!
وقتی میفهمی و میرانی ام چیزی درون دلم فرو میریزد ...
چیزی شبیه غرور!

بابا لنگ دراز عزیزم
لطفا گاهی خودت را به نفهمیدن بزن و بگذار دوستت بدارم ...
بعد از تو هیچکس الفبای روح و خطوط قلبم را نخواهد خواند ...
نمیگذارم ... نمیخواهم ...!

بابا لنگ درازِ من همین که هستی دوستت دارم ...

حتی سایه ات را که هرگز به آن نمیرسم!

۳ نظر موافقين ۳ مخالفين ۰ ۲۱ مرداد ۹۴ ، ۰۹:۴۳

یا عقیله العرب « اربعین، کرببلا » دست تو را میبوسد...

صاحب صبر! گدا حوصله اش سر رفته

۲ نظر موافقين ۲ مخالفين ۰ ۲۰ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۵۲

مدتی هست که زخم دل من خورده نمک..

از کس و ناکس و بیگانه شنیدم متلک..

رحمة الله علی الحب حسین بن علی..

سر ارباب سلامت..حرف مردم به درک...


۰ نظر موافقين ۱ مخالفين ۰ ۲۰ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۵۰


ازوناس که وختی میبینی یه دنیاااااااااااا حرف میاد تو ذهنتو و قدرت به زبون اوردن هیچ کدومشو نداری... انگار زبونم قفل میشه .. فقط گریه فقط گریه

۱ نظر موافقين ۲ مخالفين ۰ ۲۰ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۴۸


چقدر حرف در این سینه ی من جمع شده


چند وقتیست که با حال خودم درگیرم

چند ماه است جلو تر به شما می گویم

اربعین کرب و بلایم نبری , می میرم

 



یا زینب (س)





۱ نظر موافقين ۱ مخالفين ۰ ۲۰ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۴۴

الان ساعت 10:31 صبح روز یکشنبه 18 مرداد ماه 1394


و من ...


حالم خوبه :)




شکر..

۶ نظر موافقين ۲ مخالفين ۰ ۱۸ مرداد ۹۴ ، ۱۰:۳۱